18تیر تا 13مرداد...
سلام شازده کوچولوی من.. میبینی عزیز مادر تاریخ پست هام چقدر با فاصله شده.آخه اینترنت ندااااااااااااااارم.اما ننوشتن دلیل نمیشه که روزگارم با تو خوش نباشه و از لحظه لحظه ی حضورت لذت نبرم...از تاریخ پست قبلی تا الان ما همچنان خونه ی مامان جونیم.بابایی هم اومده پیشمون.هر روز ساعت یک از خواب بیدار میشیم و ساعت سه شب میخوابیم.تو همش مشغول شیطنت و بازیی و حسابی بهت خوش میگذره....اما اون خبر خوب...عقد خاله حاتی بود.خواهر عزیزم نه مرداد عروس خانم شد و چه لذتی داره که خواهر کوچولوتو توی لباس عروسی ببینی.من هشت سال از خاله حاتی بزرگترم و تمام لحظه های کودکیشو خوب یادمه...چقدر خواهر بزرگ عروس بودن سخته...اما از استرسهای مجلس خواستگاری تا بدرقه...